من در سال 1372 با حداقلها شروع کردم و متاسفانه نتوانستم تولیدم را به فروش برسانم در نتیجه تمام سرمایهام را از دست دادم. در آن زمان جوانه زنی بذرها شوق زیادی در من ایجاد میکرد.
با رسیدگی خوب، نهالها بسیار زیبا شده بودند و دوست داشتم که هرچه زودتر به دست مصرف کننده برسد اما متاسفانه مشتری برای نهالها نبود. از هر مسیری که امکان داشت تلاش کردم تا نهالها را بفروشم اما مجبور به حذف همه آنها شدم. چون با بزرگ شدن نهالها، امکان نگهداری آنها وجود نداشت الان که با شما صحبت میکنم و آن زمان را به یاد میآورم، نمیتوانم ناراحتی دور ریختن نهالها را فراموش کنم. با از دست دادن سرمایه اندکم به عنوان اولین تجربه کاری شخصی، امیدی به ادامه کار نداشتم اما اعتقاد دارم که سختیها و مشکلات برای این جلوی پای انسانها گذاشته میشود که ظرف وجودی آنها را بزرگ کند، درست مثل آهن که وقتی سرد و گرم چشیده میشود به فولاد تغییر ماهیت میدهد. من تمام موفقیتهای بعدی خودم را از همان شکست میدانم که مسیر کارم را عوض کرد. آن زمان متوجه شدم که ما تولید کننده زیاد داریم ولی بازاریاب نداریم. لذا به فکر بازاریابی گل وگیاه افتادم و الان میتوانم به این افتخار کنم که شرکت ما بالغ بر 400 کانتینر صادرات به کشورهای خارجی دارد که همه، مدیون همان شکست و بازاریابی مناسب هست.